و اما بهترین داستانی که تائب تا بحال شنیده است

ساخت وبلاگ

کاش این داستان را همه نوجوانان و جوانان ما از همان ابتدا در زندگی خودشان بکار ببرند و آویزه گوششان باشد 

من از همه نوجوانان و جوانان خواهش می کنم این داستان را بعنوان یک هدیه ارزشمند از تائب عاشقانه بپذیرند و خالصانه بخوانند و لذت ببرند و در عمل بیاورند تا تائب بعد از این شاهد نوجوانان و جوانان فعال و فداکار باشد 
----------------------------------------------------------------------
نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده می کرد.
یک روز او با صاحبکار خود موضوع را درمیان گذاشت.
پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن ، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند.
صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند ، اما نجار بر حرفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد.
سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد ، از او خواست تا به عنوان آخرین کار ، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد.
نجار در حالت رودربایستی ، پذیرفت درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود.
پذیرفتن ساخت این خانه برخلاف میل باطنی او صورت گرفته بود.
برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی دقتی ، به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و به خاطر رسیدن به استراحت ، کار را تمام کرد.
او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد.
صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد.
زمان تحویل کلید ، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!
نجار ، یکه خورد و بسیار شرمنده شد.
در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود ، لوازم و مصالح بهتر و تمام مهارتی که در کار داشت را برای ساخت آن بکار می برد.
یعنی کار را به صورت دیگری پیش میبرد.

این داستان ماست.
ما زندگیمان را میسازیم. هر روز میگذرد.
گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که میسازیم نداریم ، پس در اثر یک شوک و اتفاق غیرمترقبه میفهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم.
اگر چنین تصوری داشته باشید ، تمام سعی خود را برای ایمن کردن شرایط زندگی خود میکنیم. فرصت ها از دست می روند و گاهی بازسازی آنچه ساخته ایم، ممکن نیست.
آری ، درست است .
شما نجار زندگی خود هستید و روزها، چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشود.
یک تخته در آن جای میگیرد و یک دیوار برپا میشود.


مراقب سلامتی خانه ای که برای زندگی خود می سازید باشید

صخا از معجزات علم و عرفان                         صخا لطف و عنایتهای یزدان 
شب سردی بود …. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت … پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نمیشد هم بچه هاش شاد میشدن

برق خوشحالی توی چشماش دوید ..دیگه سردش نبود !پیرزن 

رفت جلو نشست پای جعبه میوه …. تا دستش رو برد داخل 

جعبه شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …خجالت کشید ! چند تا از 

مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره 

سردش شد ! راهش رو کشید رفت … چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان …مادر جان ! پیرزن ایستاد … برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم ! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار ….پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نیستُم ! زن گفت : اما من مستحقم مادر


من … مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه 

کردن ودوست داشتن همه انسانها و احترام به همه آنها بی 
هیچ توقعی
 

…اگه اینارو نگیری دلمو شکستی ! جون بچه هات بگیر ! زن 
منتظر جواب پیرزن نموند … میوه هارو داد دست پیرزن و 
سریع دور شد … پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو 
نگاه میکرد … قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صدای لرزانی گفت : پیر شی ننه …. پیر شی ! خیر بیبینی این شب چله مادر!
 
در تصاویرحکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکسعصبانی نیست
هیچکس سوار بر اسب نیست
هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید
در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد
 
.
این ادب اصیل مان است:نجابت - قدرتاحترام-مهربانیخوشرویی
-----------------------------------------------------

قابل توجه ثروتمندان و دانشمندان بزرگ صخا کرامتهای یزدان است معجزه علم و عرفان است حواسمان به یاران مهربان بیشتر باشد 
 
عباسعلی سلمانی فعال در زمینه فرهنگ و ورزش...
ما را در سایت عباسعلی سلمانی فعال در زمینه فرهنگ و ورزش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msakhaeyang بازدید : 209 تاريخ : چهارشنبه 19 آبان 1395 ساعت: 8:57