تاثیرات حرفهای دیگران درقالب یک داستان آموزنده

ساخت وبلاگ

کاش قورباغه ای ناشنوا بودم
یک روز تعدادی قورباغه با هم راه می رفتند که یکهو دو تا از آن ها به داخل چاله ای افتادند. هر دو قورباغه با تلاش و زحمت زیاد سعی کردند از چاله بیرون بیایند. باقی قورباغه ها هم دور چاله ایستاده بودند و آن ها را تماشا می کردند و هر کدام نظری می داد.
- مگر می شود از این چاه عمیق بیرون آمد؟
- راستش این چاله برای قورباغه ها خیلی عمیق به نظر می رسد
- ای بابا، خیال می کنید به همین آسانی است؟ 
- ....
قورباغه ها به نیمه ی چاله رسیده بودند که یکی از قورباغه ها که تمام حواسش به حرف های باقی قورباغه ها بود با سر به درون چاه سقوط کرد؛ اما قورباغه ی بعدی فقط با کمی تلاش بیشتر به بالای چاه رسید. قورباغه ها دور این قورباغه را گرفته بودند و تبریک می گفتند، اما قورباغه هاج و واج نگاهشان می کرد. می دانید چرا؟
چون ناشنوا بود.در زندگی خیلی وقت ها آرزو می کردم کاش من هم یک قورباغه ناشنوا بودم تا دیگران نتوانند با حرف هایشان تمام امید و انرژی مرا زایل کنند. مثل زمانی که کار جدیدی را شروع کرده بودم و می خواستم با تمام قوا جلو بروم اما دیگرا آن قدر منفی بافی کردند تا رهایش کردم.

- خیال کردی به همین راحتی هاست...
عباسعلی سلمانی فعال در زمینه فرهنگ و ورزش...
ما را در سایت عباسعلی سلمانی فعال در زمینه فرهنگ و ورزش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msakhaeyang بازدید : 183 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 1:55